جدول جو
جدول جو

معنی سرسم بوردن - جستجوی لغت در جدول جو

سرسم بوردن
از پشت به چیزی برخورد کردن، سکندری خوردن، تپق زدن چارپایان به ویژه اسب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(طِ نِ تَ)
درست کردن. جور کردن
لغت نامه دهخدا
(تَ فَوْ وُ جُ تَ)
رسم نهادن. رسم گذاشتن. آیین و طریقه ای را بنیان نهادن. وضع قاعده و قانون جدید:
خود کردن و عیب دوستان دیدن
رسمی است که در جهان تو آوردی.
سعدی.
چشمت که ریخت خون من و قصد خاک کرد
ماتم گرفته رسم سیه پوشی آورد.
آصفی شیرازی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا
وضعیت مناسب جهت استفاده از فن برای مغلوب کردن حریف در کشتی
فرهنگ گویش مازندرانی
سر رفتن آب و مایعات دیگر در اثر جوشیدن، جوشش چشمه، پرجوش
فرهنگ گویش مازندرانی